نتایج جستجو برای عبارت :

ماجراهای من وخودم (۱)

به شدت احساس تنهایی میکنم.
امروز  کل مسیر دانشگاه ب خوابگاه زدم زیر گریه..
کل ترم قبل برام مرور شد و گریه ی من بیشتر..
من خیلی حماقت دارم میکنم و کردم خیلی!
سعی میکردم پرت نشم تو دل حاشیه ها اما..
نمیدونم چی شد؟
که خیلی راحت باختم
تو همه چی!
درس..دل!.. عقل!
امروز بخاطر همه چی گریه کردم و خودمو چلوندم تو آغوش خودم..
آررره من این روزا فقط خودمم وخودم
به سرم زد که بگذرم از این شهر
و برم ی جای دیگه..
اره من ی دیووونه مجنونم
ک دلخوره از همه چی و همه کس
جواب مح
سلام...
من زهرا هستم...
عاشق نوشتن وکار کردن روی خودمم...میخوام اینجا از روند خودشناسیم وخودسازیم بگم...
وهر روز به خدا نزدیک تر شم....
هدفم اینه درونم رو پاکسازی کنم...وبه ارامش برسم...واز لحظه به لحظه ی زندگیم لذت ببرم...
نقاط ضعفم رو پوشش بدم...وروی کمبودهام کار کنم....
میخوام عزت نفسم رو افزایش بدم...
وروزبه روز بیشتر عاشق خدا وخودم بشم...
مطالعه کنم...آگاهی کسب کنم و عملکردم رو بهبود بدم به لطف خداجووووووونم...
ویه جورایی خودمو بکوبم واز نو بسازم....
به
پروژه پروژه ی سختی ست بارها مجبوری خودت را بکوبی و از نو بسازی مجبوری همه چیز را از صفر شروع کنی .  حالا من دوباره در استانه ی شروعی دیگرم که به نوعی ادامه ی شروع های قبلیست منتها این دفعه با برنامه تر منظم تر و اگاهانه تر جلو میروم  بسیار امیدوارم حتی با اینکه نتیجه ی من از خیلی ها وحشتناک تر است و اساسا امید زیادی به من نمیرود اما خودم به خودم امید دارم وخودم را باور دارم و همین کافی ست 
من برای خودم تا انتهای ابدیت کافی هستم . 
اینجا مینویسم ت
منو بی خوابیام همین الان یوهویی ساعت ۴:۳۰:D 
داشتم اینستا میچرخیدم یهو دینگ ذهنم زنگ زد:
+بله ؟
-میگم تو یه پیج پابلیک یکماه پیش نزده بودی!؟
+هوم؟اوهوووومم آره آره
-چی شد؟!
+چه بدونم:/ نومودونم ،یادم نمیاد:| وایسا یه دقه چک کنم  ببینم هست یانیست
.
.
‌.
نیستش:/ شاید پاکش کردم یادم نمیاد:) 
-اسمش چی بود؟
سرچش کن...
+اوهوووم آفرین عجب مخی هستیا;) ولی اسم دقیقش یادم نمیاد:/ الان میگردم ببینم پیداش میکنم
.
‌.
.
آهاااا یافتمش:D 
-خوبه...خب حالا واردشو
+هان؟؟!اسم
خیلی وقت بود کهاینجوری حالم گرفته نشده بودددد میپرسی چه جوری؟
دنبالم بیا تا بگم 
 
 
 
 
حتما میپرسی چقدر اینتر میزنی خوب زود باش ادامه بده .یه آدمی که حالش گرفتس اینجوریه دیگه همش دنبال اینه که حال بگیره ........
 
امروز نشستم خاطراتی که تودفترم نوشته بودم تو وبلاگم وارد کنم برای همین ازخواب بعد اذان وخستگی اینا گذشتم ونشستم پای لب تاپ وشروع کردم به نوشتن منتها فی البداهه. موضوع خاطرم مشخص بود اما متنش نه  .شروع کردم به نوشتن ؛برکات بین الطلوع
مثل بُز نشسته ام و به نقطه ای نا معلوم خیره ام.ناگهان عین عقاب شیرجه می زنم روی اعصاب خودم که؛ چه مرگته؟ قوز کردی یه گوشه و رفتی در عالم هپروت.آخه اوزگل قاز قولنگ ، پاشو محض رضای خدا، یه بارم که شده، این آقا داییتو تکون بِدِه و گِلی به سرت بگیر. منم که وقتی به خودم گیر میدم ، روی هرچی سیریشه  سپید می کنم.و ادامه میدم: خاک دو عالم برسرت که گند زدی به جوونی و میون سالیت. آخه گوسفند، این همه فرصتی که خدا حیف کرد و به تو داد، به گربه سیاهه داده بود، الا
هفته قبل برا یه دوره آموزشی به هلند رفته بودم یه روز براخرید لب تاب به بازارشهرٱمستردام پایتخت هلند رفتم به اولین مغازه فروش وسایل صوتی تصویری که رسیدم لب تاب موردنظرم رو قیمت کردم فروشنده گفت قیمتش ۶۹۵یورو است.
خداحافظی کردم وبه مغازه بعدی رفتم وقیمت همان لب تاب راپرسیدم گفتند ۶۹۵یورو نخریدم وبه هوای قیمت پایینتر به مغازه سوم وچهارم وبالاخره پنجمین مغازه رفتم ولی هرپنج فروشنده گفته بودند۶۹۵یورو..
فروشنده پنجم که ایرانی تباربود متوجه ش
سلام
امروز  صبح وقتی از خاب  بیدار شدم  پدرم داشت از خانه  میرفت بیرون  ومن رفتم بیرون واز توی ماشین وفلاکس رابرای پدرم بردم  تامادرم  ان را برای پدرم پور از چایی کند وان کار را کرد وبعد پدرم به ما گفت که بچه ها کی می یاید
در را برای من باز کند ومن رفتم ودر  را  برای پدرم باز کردم  وبعد کیلید در را به پدرم دادمودباره تکنیکی هنگام  در بستن در را  قفل کردم ولی فقت من توانستم هنگام در  بستن یکی از در ها را قفل میکردم و کردم  وبعد از قزی یه در قفل ک
زکریا بن ابراهیم گوید من نصرانی بودم و مسلمان شدم وحج. گزاردم سپس خومت امام صادق رسیدم و عرضکردم من نصرانی. بودم و مسلمان شدم  فرمود از اسلام گفت قول خدای عزوجل که فرماید تو کتاب وایمان نمبدانستی چیست ولی ما انرا نوری قرار داویم که هرکه را خواهیم بدان هدابت کنیم 52 سوره 42 فرمود محققاخدا ترا  رهبری فرموده است انگاه سه بار فرمود خدایا هدایتش فرماپسر جان هرچه خواهی بپرس عرض کردم درو مادر و خانواده من نصرانی هستند و مادر نابیناست من همراه نها با
نمیدانم چندثانیه.....دقیقه.....ساعت....وسال گذشته وتو داری اینو میخونی:)
نمیخوام برای تو یعنی خودم آرزوی طولانی بودن عمرت را بکنم آرزو میکنم  هرچند ساله که هستی بازهم عشق ورزیدن را یادت باشد امیدوارم هنوز از بو کردن کتاب های نو و دیدن لبخند خانواده و عزیزانت خوشحال شوی
امیدوارم وقتی ناامیدبودی از تمام زندگی از آدم ها وبدی ها بازهم وجودت پر شود از بوی قرمه سبزی که مادرت با عشق برایت می پخت و با لبخند اشکانت را پاک کنی
همه ی این هارا برایت آرزو مند
 نگاه چند نفر ازحاضرین کلاس، روی من برگشت و من خجالت زده سرم رو پایین انداختم وخودم رو به انتهایی ترین صندلی رسوندم و روی اون نشستم.
استاد خوبیه اطلاعات جامع‌ای داره ولی نگاهش هیز بود، اما به هرکسی کار نداشت، فقط با هرکسی که بهش نخ می‌داد رابطه داشت.
چون تاحالا ندیده بودم، حرفها وقضاوت‌های بقیه رو باور نمی‌کردم.
اینقدر زیبا تدریس می‌کرد که جایی برای سوال باقی نمی‌گذاشت، بعد از کلاس به حیاط رفتم، هوا خیلی سرد بود، به سمت صندلی انتهای حیا
بیچاره کرد منو این رکسانا!
صبح ساعت 4 صبح منو بیدار کرده که با هم بریم کوه!(کدوم کوه؟ همون کوهی که آی بله! من چمیدونم!:)) خودش با ماشین اومد دنبالم! و منو در حالی که به لحاف و تشکم متوسل شده بودم از زیر پتو به حالت سینه خیز و کشان کشان سوار ماشینش کرد! اگر این سوال اذیتتون میکنه که رکسانا کیه فقط در همین حد میتونم به شما اطلاعات بدم که خیلی دوستش دارم خیلی.....
مسیر خونه تا کوه رو من خواب بودم..به کوه که رسیدیم با یه لبخند رکسانا(میخواستم چیز دیگه بگم گ
 

«گفتگو با رامین جهان پور نویسنده البرزی  به بهانه چاپ مجموعه داستان بلیط های لای کتاب»

امیر محمد حسینی


 

اخیرا مجموعه داستان  «بلیط های لای کتاب» از رامین جهان پور  وارد بازار نشر شده است ایت کتاب 72صفحه
ای  در تیراژ 500 نسخه توسط انتشارات نظری
منتشرشده وقیمت آن چهارده هزارتومان می باشد.به بهانه چاپ این کتاب  گفتگوی مختصری با  ایشان داشته ایم که  با هم مرور می کنیم.


 

*شما داستان نویس هستید و گاهی با روزنامه ها هم
همکاری میکنید. البته خو
سلام:)
دیشب اومدم پست گذاشتم همه  پرید دیگه حوصله نداشتم دوباره بنویسم، خیلی سرم درد میکنه دوسه روزه اینطوری حس میکنم از چربی خونم باشه، نداشتم قبلا ولی این یک ماهه همش داریم کربوهیدرات میخوریم سرکار، اصلا مصرف پروتیئنم کافی نیست، واین در طول یکی دوماه هم باعث اضافه وزنم شده هم اینکه باعث میشه بیمار بشم.خداکنه سریع یخچالم اوکی کنه اقای ر، گفت چند روزی صبوری کن، برات اوکی میکنم یخچال و ... رو. اون 14 تومن رو هم که دیروز ریختن به حساب گذاشتیم وا
 * مصاحبه
با سلام وادب
استادابراهیم زاده در صورت صلاحدید درموارد ذیل توضیح و شرح لازم را ارائه نمایید
در مورد پی آمدهای مثبت پلورالیسم دینی، کدام است؟ آیا این پی آمدها در دین اسلام به دست نمی آید؟
تفاوت جامعه ی اسلامی با جامعه ای که در آن، پلورالیسم دینی پذیرفته شده است، چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام و ارزوی سلامتی وتوفیق روز افزون
پلوآر بمعنای تکثر گرایی است
پلوآریزم دینی ، تکثر درنحوه ی اجرای  فرعیات است.  وگرنه خدا یکی است وهدف ان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Magic Tricks